لطفآ خانمها نخوانند
موضوع: حریم قائل نشدن برای آقایان
- اواخر پارسال بود در خوردن پودر کاکائو افراط کرده بودم که یبوست بدی دچار شدم. و از بس زور زدم و زود هم به دکتر عمومی مراجعه نکردم دچار هموروئید حاد شدم. پس از چند بار استفاده از پماد تقریبآ خوب شده بود که گذشت تا اوایل امسال با شروع مصرف داروی ضد افسردگی سرترالین، باز دچار یبوست شدم و هموروئید برگشت. طوریکه وقتی رفتم دکتر و برام پماد نوشت دیگه پمادهای آنتی هموروئید هم چندان فایده نداشت. ناچار شدم برم پیش جراح تا شاید علاجی پیدا کنه. چندین پماد و یک قرص برام نوشت. وقتی رفتم داروخانه، داروفروش آقا پس از نگاه کردن به لیست دارو و قبل از آوردن اونها دفترچه رو الکی داد دست فروشنده دختر 19-20 ساله که تازه تو داروخانه استخدام شده بود تا نگاه کنه. دختره ی بیشعور وقتی به لیست دارو و پمادها نگاه کرد سرش رو بالا آورد و به من نگاه کرد و بهم خندید(نیشخند زد). خیلی عصبی شدم. رفتم خونه کمی در مورد پمادها تو اینترنت جستجو کردم فهمیدم دوتاش یکی نرم کننده و دیگری ضددرد مقعد (و واژن) هستند.
- هفته بعدش که نوبت دکتر روانپزشک بود (از امسال یک خانم روانپزشک شهرمونه) وقتی خانم دکتر میخواست برام دارو بنویسه اولش دفترچه رو ورق زد. دکترهای قبلیم که مرد بودند هم خیلی وقتها این کارو میکردند اما تند تند ورق میزدن که داروهای صفحاتی که خودشون نوشتن رو مرور کنند. اما این خانم دکتر صفحات بقیه دکترها رو هم نگاهی میندازه. وقتی به صفحه دکتر جراح رسید ناگهان اسم دارو(ها)یی (همون پمادها) نظرش رو جلب کرد. همون پمادها. با دقت خوند و رد شد. فکر کنم چون خانم دکتر قبل از روانپزشک شدن چند سال دکتر عمومی بوده با این پمادها آشنا بود. شاید من برا مریضی ای مردانه به دکتر رفته باشم و دوست ندارم دکترهای دیگه، اونم یه خانم، بفهمن.
--> تا حالا دیدید دکترها و درس خونده های آقا چنین رفتاری با یک بیمار خانم بکنند؟ یا اصلآ جراتش رو دارن؟!
* پمادهای دکتر جراح بی فایده بودن اما خدا رو شکر کارم به جراحی نکشید. پماد دست ساز طب سنتی رو از جایی خریم که سریع خوبم کرد.
تازه این دو مثالهایی بود جزئی و به نسبت نه چندان مهم. وقتی ما آقایون برا خودمون خط قرمزی تعیین نمیکنیم اینطوری میشه. زنها فقط برا زندگی و جسم خودشون حریم قائل اند و برا ما هیچ. امیدوارم هرچه زودتر بیماری اعصابم شفا پیدا کنه تا بتونم افکاری رو درست بیان کنم، اونهم نه با اینقد خشم و فشار عصبی که خیلی وقتها به خودکشی فکر میکنم. دفاع از حقوق آقایان رو به عنوان یک رسالت فردی احساس میکنم. انشالله خوب شدم وبلاگی خواهم نوشت. ظلم کردن که تنها دست بلند کردن نیست. موضوعات و مثالها بسیار زیادند. یادمه بعد از شروع بیماریم که دیگه تحمل این وضع رو نداشتم تو دبیرستان بین همکلاسی ها شروع به بیان برخی مسائل کردم. دقیق یادم نیست ولی کلا درباره توجه و احترام و عزت بیشتری که والدین برای دخترها قائل هستند بود. وقتی دیدم برخی پسرها حرف منو تایید میکنند و حتی خودشون هم مسائلی رو مطرح میکنند واقعا خوشحال شدم. یه مثال ساده دیگه اینکه کی گفته تو اجتماع و مدارس امکانات تحصیلی پسرها بیشتر از دخترهاست، اتفاقا تو شهر ما دقیقآ برعکسه و یادمه از دوره دبستان گاهی غبطه میخوردم. چرا آقایون به فکر خودشون نیستند. خانمها که زبونشون با راست و دروغ تا کره ماه درازا داره.
درباره این سایت